به کدامین سفر آواره و سرگردانید !!!
این جا وادی ایمن است ، سرزمین عشق، سرای ایمان و میعاد گاه سبز فرشتگان زمینی !
این جا قتلگاه مردان مرد است.
اینجا سرزمین نور است ،سرزمینی که حاکمش خداست
این جا نیلوفران خاکی سبک بال آرمیده اند و
نعش ستاره ها زیر خاک پاکش گم شده است !!!
سال های سال شنیده بودم همه ی آدم ها گمشده ای دارند وتا دنیا دنیاست ،
آدم هایند و گم شده هاشان ،
شنیده بودم آدم ها باید هجرت کنند تا گمشده هاشان را بیابند...
هجرت از خویش ،هجرت به آسمان.. و آسمان درست همین جاست
این جا که من ایستاده ام ،این جا که تو ایستاده ای ،این جا که فرشتگان ایستاده اند ،
درست در همین امتدادی که می رسد به نیستان ،
این جا که خاک ،حریر پر فرشته و آفتاب است !!
آری به تمامت خویش هجرت کردم و سفر آغاز بود...سفر رسیدن...
سفر،شتاب گرفتن در آغوش گرم خدا...
به این جا که رسیدم خاک دیگر خاک نبود ،خاک رسیدن به اوج بود ،
خاک شیفتگی بود ،خاک ، دچار شدن در لحظه های آبی عشق بود ...
بوی تو می آمد...بوی فرشته ،من گذشته بودم از باران
در سرزمینی پر از یاد تو

پ.ن :این روزها ...چه حرمتی دارد بوی خاک !!!!