حسین و زینب

.

.

.

- آرام باش خواهرم! صبوري كن تمام دلم! مرگ، سرنوشت محتوم اهل زمين است. حتي آسمانيان هم مي ميرند. بقا و قرار فقط از آن خداست و جز خدا قرار نيست كسي زنده بماند. اوست كه مي آفريند، مي ميراند و دوباره زنده مي كند، حيات مي بخشد و برمي انگيزد.

 

- تو در همان بي خويشي به سخن در مي آيي كه:

برادرم! تنها بهانه زيستنم! نو پيامبرم بودي وقتي كه جان پيامبر از قفس تن پر كشيد. گرماي نفسهاي تو جاي مهر مادري را پر مي كرد وقتي كه مادرمان با شهادت به عالم غيب پيوند خورد. تو پدر من بودي وقتي كه پرنده شوم يتيمي برگرد بام خانه مان مي گشت.

 

وقتي كه حسن رفت، همگان من را به حضور تو سرسلامتي مي دادند. اكنون اين تنها تو نيستي كه مي روي، اين پيامبر من است كه مي رود، اين زهراي من است، اين مجتباي من است. اين جان من است كه مي رود.

 

با رفتن تو گويي همه مي روند. اكنون عزاي يك قبيله بردوش دل من است، مصيبت تمام اين سالها برپشت من سنگيني مي كند. امروز عزاي مامضي تازه مي شود. كه تو بقية الله مني، تو تنها نشانه همه گذشتگاني و تنها پناه همه باز ماندگان…

 

حسين اگر بگذارد، حرفهاي تو با او تمامي ندارد. سرت را بر سينه مي فشارد و داروي تلخ صبر را جرعه جرعه در كامت مي ريزد.

 

- خواهرم! روشني چشمم! گرمي دلم! مبادا بي تابي كني! مبادا روي بخراشي! مبادا گريبان چاك دهي! استواري صبر از استقامت توست. حلم در كلاس تو درس مي خواند، بردباري در محصر تو تلمذ مي كند، شكيبايي در دستهاي تو پرورش مي يابد وتسليم و رضا دو كودك اند كه در دامان تو زاده مي شوند و  جهان بعد از تو را سرمشق تعبد مي دهند.

راضي باش به رضاي خدا، كه بي رضاي تو اين كار، ممكن نمي شود.

                                                                 قسمتی از کتاب آفتاب در حجاب

                                                                        سید مهدی شجاعی

پ.ن:پیشنهاد میکنم تو این روزا حتما این کتاب رو بخونید!

پ.ن:به همه ی اونا که از امروز قلبشون سیاه پوش شده تسلیت میگم!!

پ.ن:التماس دعا...یادتون نره منو

همه وجود من میگه علی امیره    مگه میشه دست منو تو رو نگیره

 

 هرچه باداباد امشب من به می لب میزنم

دم ز نام نامی زیبای حیدر میزنم

می که ما گوییم الطاف علی است

مستی این می فقط یک یا علی است

قشنگ ترین عیدتون مبارک

 

پ.ن:آهای با توام،باتو که بال هاتو گم کردی!باتو که دلت برا اون آبی بزرگ تنگ شده!

اگه میخوای پر بگیری،نقطه ی شروع همین جاست!

بلند شو! تا خدا یه یا علی فاصله داری!

 

 

دست خسته ی مرا مثل کودکی بگیر      با خودت مرا ببر خسته ام از این کویر

یک نفس با دوست بودن همنفس              آرزوی عاشقان این است و بس

واحه های دوردست دل کجاست                 تا بیاساییم درخود یک نفس

واحه هایی گم که آنجا کس نیافت               رد پایی از نگاه هیچ کس

خسته ام از دست دل هایی چنین              پیش پا افتاده تر از خاروخس

ارتفاع بال ها:سطح هوا                           فرصت پروازها:سقف قفس

خسته از دل،خسته از این دست دل            ای خوشا دل های دور از دست رس

روحت شاد قیصرکه همه ی حرف های امشب دلم را سرودی!

 

 

پ.ن۱:میخوام عاشق بشم اما تب دنیا نمیذاره سر راه بهشت من درخت سیب میکاره!

پ.ن۲:کاش میشد فرار کنم از این قفس،کاش میشد پر بگیرم و برم یه جایی دور از نگاه آدما!

پ.ن۳:هر کی ندونه تو خوب یادته،یادته خوب بلد بودم دوست داشته باشم .....نیستی ببینی که داره حالم از این آدما بهم میخوره!

پ.ن ۴:اگه بدونی چقدر روحم درد میکنه،اگه بدونی چقدر حالم گرفته است و با چه حالی خودمو  رسوندم به این صفحه ی روشن به این امید که یه احساسی از جنس من حرفامو بخونه بهم خورده نمیگیری که بعد از این همه مدت این چه وضعه آپ کردنه!!