هر رویداد موهبتی از سوی خداست !!!!
به نام خدایی که در همین نزدیکی هاست
امروز بحث کلاس بحث جالبی بود
موضوع اتفاق های به ظاهر ناگوار و ناراحت کننده ی زندگی بود که در آخر ختم به خیر می شد !!
همه چیز مهیا بود
کارت دعوت ، مهمان ها ، تالار ، لباس عروس ، آرایش گاه و....
همه چیز به بهترین صورت پیش رفته بود
و او با فکر این که فردا شب زیبا ترین
لحظات زندگی اش سپری خواهد شد به خواب رفت ...
و اما صبح ،
اتفاقی بر تمام رویاهای دختر خط سیاهی کشید....
به شدت مریض شده بود...
تشخیص دکتر حداقل سه روزبستری شدن بود...
دختر می اندیشید با خود:
او که در سال به ندرت بیمار می شد...
چگونه یک شب او را این چنین بیمار کرده بود...؟!
چطور باید همین امروز همه چیز خراب می شد....
او بااشک تمام رویای زیبایش را می شست...
خدایا چرا باید چنین می شد؟به کدامین گناه شایسته این مجازات بودم؟
ماجرای خود را باز گفت و علت گریه ی او را پرسید
زن درد مندانه پاسخ داد :
بعد از چندین سال زندگی با داشتن دو فرزند
همسرم قصد ازدواج با دختر جوانی را دارد.......
بعد از کمی صحبت کردن
دختر خود را در میان حرف های زن پیدا کرد...او همان دختر جوان بود!!!!
اشک های اعتراضش ، صورت ظریفش را می سوزاند.....برخاست
و در برار مهربان ترین مهربانان به خاک افتاد و سجده ی شکر به جا آورد...
مهربون